نوای فارس-مهدی وجدانی: صوت ! خواسته و خواسته ( نمی توان گفت نا خواسته ) تمام مخلوقات به آن وابستگی دارند برای زندگی ، برای نیایش ، برای ابراز وجود . اگر گوش انسان این توانایی را داشت که تمامی فرکانس ها را بشنود شاید به جنون می رسید . شاید شنیدن صدای مورچه ها یا شنیدن اصوات کهکشانها دردی از مردم جوامع تکنولوژی زده دوا نخواهد کرد اما به راستی یکی یا تنها وسیله ارتباطی و ابرازی تمامی مخلوقات اصوات است و بالطبع نبودش چیزی جز عدم حیات نیست .
تنفس ، راه رفتن ، رویش گیاهان ، تغییرات آب و هوایی و پیدایش فصلها ، تماما از ضرباهنگ دقیقی برای بوجود آمدن پیروی می کنند که نمی توان آن را منکر شد . به گذشته هم نقبی نخواهیم زد که انسان های اولیه چگونه با صدا به یکدیگر پیام میدادند. فقط کوتاه اشاره ای به لزوم و اثباط صوت .
صوت چه از حنجره ی بشر که به دست مخلوق بوجود آمده و انسان کوچکترین دخالتی در آن نداشته و نخواهد داشت و چه از ساخته ی دست بشر چون استفاده از گیاهان برای تولید صوت ، همه و همه برای رسیدن به فهم مشترکی است که به هدف واحدی منتهی شود . حال وقتی صوت از وسیله ی ارتباطی و ابراز درونی به نوایی تبدیل می شود که حتما برای دقیقتر نشان دادن درونیات و تاثیر گذاری بیشتر آن است محل اختلاف واقع می شود .
پارادوکس وجود ناموجود وجود . چیزی که برخی دستش را بر گریبان خود احساس می کنند و سعی در رها شدن از آن را دارند فارغ از آنکه دستی بر گریبان نیست و این خود در وجود بشر است .
موسیقی از ابتدای ظهورش با اختلاف سلیقه مواجه بوده و شاید بسته به نوع و مکان و زمان ظهورش باشد که طفلک تا کنون نتوانسته وجود خود را ابراز و کمی به آرامش برسد . در موسیقی عواملی وجود دارد ( ضرباهنگ ) که به دست انسان ساخته نشده و سرمنشا آن ذات باریتعالی است . استفاده از بازدم آدمی ( که به لحاظ علمی دارای موادی کشنده است ) برای جان دادن به یک گیاه که دیگر زنده نیست . " بیشتر توضیح دهم که منظور از گیاه همان است که تبدیل به ( نی ) می شود یا چوب درخت که در برخی آلات موسیقی از آن استفاده می شود ."
اینکه وجود موسیقی لازمه ی تکامل و آرامش و سوق دادن آدمی به سوی افکار جدید باشد نیز محل اختلاف است ( طفلک در هر مقوله ای که منتهی به او شود محل اختلاف می شود ) . بسته به نوع کاربری آن نمی توان وجودش را انکار و اثبات کرد ، باید از نتایجش به اثبات و انکار رسید هرچند هیچ مدرکی دال بر انکارش نخواهد بود . اینکه که پایه های علمی موسیقی در ریاضیات است و دانشمندان ایرانی نیز بر آن کتاب نوشته اند را نمی توان منکر شد اما می توان به حساب ندانستگی فرد گذاشت . اینکه موسیقی ساخته بشر نیست را نمی توان منکر شد . اینکه گاهی موسیقی ابرها هشداریست برای مردم زمین را نمی توان منکر شد و خیلی دیگر از این اینکه ها که نمی توان منکر شد ولی یکی از محل های اختلاف همین بحث است که صدای تولید شده از دریا ، باد ، ابر ها و .... را عده ای موسیقی نمی دانند ، صوت دلنشین حنجره آدمی را نوعی موسیقی نمی دانند .اما نکته اسفناک ماجرا اینجاست که در صورت لزوم همان سر و صداهایی که به جای نام نهادن به عنوان آلودگی صوتی به اسم موسیقی نامگذاری شده است بنا به نوع نیاز مقطنم شمرده می شود و از آن استفاده می شود .پدیده ای که روان آدمی و حتی حیوانات را چنان بهم می ریزد که عنان کار از دست خارج می شود ، حرکات شنیع و به دور از انسان تکامل یافته جای خود را به تفکر و تامل می دهند و پایه ی فساد فکری و اخلاقی شده و بعد از مدتی نماد موسیقی میشود. حال کتاب های دانشمندان ایرانی در خصوص موسیقی و گاها ارتباطش با نجوم کجا ، این آلودگی های صوتی و سر و صداهای بی پایه کجا .... و چه غمناک که عنوان موسیقی را با خود یدک می کشند و زین پس هر سر صدایی می شود موسیقی و غمناکتر که مورد استقبال قرار می گیرد و همان میشود معنای اصل وجود موسیقی نه حقیقتی که هست .
نبایدی که باید میشود و بر باید بودنش توسط بی خردانی تاکید می شود . نبایدی که چون ویروسی خطرناک شیوع دارد و به معده ی عده ای خوشمزه می آید چرا که موسیقی با اساس تفکر و اصولی بر فکر انسان جایگاهی پیدا می کند نه در معده که نهایت هضمش شاید چند روزی بیشتر نباشد. بایدی که به درستی ن تنها باید نشد که در معرض اتهام قرار گرفت و کسی جرات پس زدن نقاب از چهره ی نباید به خود نداد که صورتش را با باید اصلی عوض کرده بود .
منبع : اختصاصی نوای فارس