نوای فارس-لی لا رضایی: استاد محمد منتشری در سال 1321 متولد شد و در سال 1332 در سن 11 سالگی به تهران آمد و در محلههای سنتی پایینشهر تهران زندگي كرد.
او از شاگردان بسیار نزدیک و بااستعداد مرحوم استاد اسماعيل مهرتاش چهره برجسته موسيقي ايران بود. منتشري از نزدیکترین شاگردان مهرتاش بود که استاد به او اعتماد زيادي هم داشت و بارها اتفاق ميافتاد كه در دوران كهولت، بسياري از ساختههاي خودش را با آواز منتشري بهخاطر ميآورد. منتشری را پیرو سبک موسیقی روحوضی و به نقلی از همدورهایهای مرحوم مرتضی احمدی میدانند، در حالی که از نظر سن و سال و از لحاظ ساختار و فرم کاری با هم متفاوت بودهاند. خودش میگوید کارهر یک از ما هیچ ربطی به دیگری ندارد و هر یک شیوه و روش خود را اجرا ميكنيم و تنها وجه اشتراک ما پرداختن به موسیقی فولکلور تهران است. آنچه ميخوانيد گفتوگو با استاد محمد منتشري درباره موسيقي تهران و نقش مرتضي احمدي دراين عرصه است.
تشابه کاری شما در زمینه موسیقی با مرحوم مرتضی احمدی چيست؟ خيليها بر این باورند که شما در یک راستا و به موازات هم فعالیت موسیقی میکردید.
اصلا این طور نیست. جالب است بدانید که از ساعت فوت استاد مرتضی احمدی خیلیها با من تماس گرفتند و این موضوع را یادآور شدند و خواستند تا دربارهاش صحبت کنم. این در حالی است که ما هیچ وجه تشابهی در زمینه کاری با یکدیگر نداشتيم.
ولی شما هم مثل مرتضي احمدي به موسیقی تهران پرداختهاید.
بله! ولی این دلیل نمیشود که بگوييم ما شبیه به هم کار میکردیم. اول اینکه من با آقای احمدی حدود 20 سال فاصله سنی دارم و ایشان از من بزرگتر بودند و دیگر اینکه ایشان بیشتر به آهنگهای روحوضی و مطربی میپرداختند. آن زمانها رادیو و تلویزیون و رسانههای جمعی وجودنداشت تا کارهای هنرمندان ضبط و نگهداری شود. خوانندهها همین طور کارهای خود را میخواندند و آثارشان سینه به سینه منتقل شده و اكنون هم به دست ما رسیده است. گروههایی هم بودند که در زمینه موسیقی فعالیت میکردند و غالبا هم به همین موسیقی روحوضی وسیاه بازی میپرداختند. اکثريت اين گروه هم كساني بودند كه به میهمانیها و مراسم عروسی و جشنها دعوت میشدند. استاد مرتضی احمدی در این زمینه فعالیت داشت و حافظ موسیقی روحوضی بود. این در حالی است که من بیات خوانی میکردم. ایشان یکسری آهنگهای خاص را میخواندند. آن زمانها هم بنگاههایی به نام بنگاههای شادمانی وجود داشتند که کارشان معرفی خوانندهها و گروههای موسیقی برای اجرای برنامه در مراسم مختلف بود. اغلب اینها هم کلیمی بودند؛ چون مسلمانها شاید اجازه این کار را نداشتند. در واقع میتوان گفت کلیمیها نقش مهمی در حفظ این گونه از موسیقی ایران داشتند. عدهاي از سیاه بازها و مطربها این آهنگها را میخواندند و سینه به سینه منتقلشان میکردند. از چهارراه سیروس تا سرچشمه این بنگاههای شادمانی وجود داشتند و به معرفی گروهها میپرداختند. هر کسی مراسم عروسی يا جشن شادي داشت، به این بنگاهها مراجعه میکرد. استاد احمدی هم در این دوره فعالیت موسیقیاش را آغاز كرد.
پس به یکباره چگونه این بساط برچیده شد؟
به یکباره برچیده نشد بلکه به مرور این اتفاق افتاد. یعنی از زمانی که مرکز هنری ایران تاسیس شد کم کم این بنگاهها رنگ باختند و جای خود را به رستورانها، کافهها و ... دادند، تا جایی که امروزه میبینیم در لالهزار هم دیگر اثری از این چیزها نیست و انگار نه انگار که روزی در چنین جایی چنین خبرهايی بوده است. با همه اين حرفها اما آهنگها ماندهاند. چون آقای احمدی پیشپرده خوانی هم میکردند بخشی از این آهنگها توسط ایشان حفظ شده است. با وجودی که ایشان دوکتاب در اين عرصه منتشر کردند و آلبومهایی را هم در دسترس علاقهمندان قرار دادند، اما پیش از اینها بازیگر تئاتر هستند، درحالیکه من به موسیقی محلی و فولک تهران میپرداختم و اینها با هم فرق میکنند.
چه فرقی با هم میکنند؟
موسیقی محلی تهران، موسیقی است که تهرانیها با لهجه خودشان میخواندند. مثلا اگر خوانندهها موسیقی بیات ترک، بیات اصفهان یا شیراز میخواندند من نیز دربیات تهران اجرا میکردم. بعضیها این وجه تفاوتها را نمیدانند. ما تنها وجه اشتراکی که با هم داشتیم در این بود که هر دو به فرهنگ تهران میپرداختیم وگرنه مرحوم احمدی در یک حوزه ديگر بودند و من در یک حوزه دیگر!
متاسفانه کارهای ایشان نه از رادیو پخش میشد و نه از تلویزیون در حالی که باید این اتفاق میافتاد و مردم با آنها آشنا میشدند. ایشان سالها در تئاتر تهران فعالیت کرده بودند و پیشپرده خوانی میکردند، ولی بیشتر بهعنوان یک بازیگر مطرح بودهاند. آن زمانها خیلی از هنرپیشهها مثل عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان، حمید قنبری، مجید محسنی و ... از پیشپرده خوانهای جامعه باربد بودهاند و شروع کارشان از لالهزار بود كه حالا در عرصه تئاتر وزنههای مهمي به حساب میآیند.
اینکه اصرار به این دارید از کلمه پیشپردهخوان استفاده کنید تا خواننده قطعا دلیلی باید داشته باشد!
بله باید بگویم پیشپردهخوان نه خواننده و آوازه خوان! ما آوازه خوانها را خواننده مینامیم. کسانی که ردیفهای آوازی را میدانند و آموزش دیدهاند. این را هم بنویسید که من یک آوازه خوان هستم و ردیفهای آوازی را روایت کردهام و هماکنون نیز در آموزشگاهها تدریس میکنم. من فقط بخشی از فعالیتی که داشتم، موسیقی فولکوریک تهران بوده است و اغلب ردیف خوانی میکنم. چندی پیش در نشست دوسالانه موسیقی احمدپژمان جملهای گفت که باعث شد بیشتر از او و موسیقیاش خوشم بیاید. اوگفت من به همه کشورها سفر کردهام و موسیقی تمامی آنها را شنیدهام و خوب میشناسم، ولی به نظر من در ایران بهترین موسیقی را داریم. اگر این موسیقی جهانی نشده است به دلیل کوتاهی کردن موسیقیدانهای ماست.
ولی در گذشته موزیسینهای بزرگتري داشتیم.
الان هم داریم. مثلا اگر همان موسیقی ادامه مییافت الان ما جهانی شده بودیم و در زمینه موسیقی حرفهای بسیاری برای گفتن داشتیم. الان 37 سال از انقلاب گذشته است و وقتی خوانندگان قديمي را با خوانندههایی مثل شجریان مقایسه میکنیم میبینیم آنقدرها خواننده خوب نداریم و همه کپی هم هستند. اینها اغلب به کارشان آشنا نیستند و متاسفانه برای همین است که در زمینه موسیقی چندان جهانی نشدیم.
در کتاب استاد احمدی هم نامی از شما به ميان نيامده است. آیا این اتفاق به دلیل این است که میگویید طیف کاری تان با هم متفاوت است؟
بله دقیقا! زمانی که آقای احمدی ميخواستند کتابشان را منتشر كنند با من تماس گرفتند و از من عکس و بیوگرافی خواستند.من پرسیدم موضوع کتاب چیست و جواب دادند پیشپرده خوانی! به ایشان گفتم که من در بیات تهران میخوانم که موسیقی محلی تهران است و به همین دلیل نه عکس دادم و نه رزومه! چون نه موسیقی روحوضی میخوانم و نه سیاه بازی کار میکنم.
من را باعنوان آوازه خوان میشناسند، همین! اصلا کار من چیز دیگری است. من هم در زمینه موسیقی فولک، هم ردیفهای آوازی و آموزشی و هم موسیقی کلاسیک کار میکنم و 8 سی دی در زمینه ردیفهای آوازی توسط انتشارات ماهور منتشر کردهام. بخشی از فعالیتهایم نیز پرداختن به بیات تهران است که صدای خاص و منحصر به فرد میخواهد. خیلیها تجربه این کار را داشتند، اما صدایشان قابلیت آن را نداشت. مثلا قطعاتی مثل بنای عاشق یا دختر گلفروش و از این دست کارها بودند که با اشعار سهیلی اجرا میشدند ولي فرم خواندن من و کلامی که میخوانم با آنها فرق میکند، در عین اینکه هر دو از فرهنگ تهران میگویند.اتفاقا در بزرگداشتی که از سوی شهرداری تهران برای من و آقای احمدی گرفته شد دقیقا این دو مقوله را از هم جدا کرده بودند و در دوبخش متفاوت از ما تقدیر به عمل آمد.
اگر ممكن است بيشتر درباره تفاوتهاي اين دو شيوه بگوييد.
شما حتما باید گوش کنید تا فرق پیشپرده خوانی را با آوازخوانی متوجه شوید. مثلا موسیقی روحوضی در عروسیها استفاده میشد و آهنگ و ملودی شان شکلی دیگر است. آن زمان خانهها حوض داشتند و هنگام مراسم تخته چوبی روی حوض میانداختند و هنرمندان روی آنها میایستادند و میخواندند، ولی پیشپرده خوانی در تئاتر استفاده میشد و درفاصله زمانی بین دوپرده تئاتر پیشپرده خوان میآمد روی سن میخواند تا حوصله تماشاچی سر نرود، چون فاصله هر پرده با پرده بعدی نیم ساعت طول میکشید. موسیقیای که در زمان تعویض پردهها و دکور اجرا میشد پیشپرده مینامیدند. استاد مهرتاش برای این تئاترها موسیقی میساختند و از شاعر میخواستند تا برایشان شعر بگوید. بعدها این وظیفه را به من سپردند و من کارشان را دنبال میکردم.
چرا این کار به شما سپرده شد؟
چون صدای من قابلیت این را داشت و استاد مهرتاش آن را به من واگذار کردند. در حال حاضر نیز دارم بخش از آنها را تکه تکه بازسازی میکنم و اگر فرصتی باشد آنها را منتشر خواهم کرد.
درباره استاد احمدی و تلاشی که در اين عرصه كردند نظرتان چیست؟
استاد احمدی هنرمند بزرگی بودند و تنها کسی بودند که در این زمینه تخصص داشتهاند. اصلا نمیشود ایشان را با کسی مقایسه کرد. شاید در قدیم کسانی بودند که هم تراز ایشان بودهاند اما در حال حاضر کسی وجود نداشت. ایشان دوکتاب تالیف کردند که هر دوکتاب تاریخ موسیقی ایران را روایت میکند ودر بخشی از آن به موسیقی روحوضی پرداخته شده است. انسان ساده و بیغل و غشی بودند و به جرات میتوانم بگویم که اگر ایشان نبودند تمام این آهنگها از بین میرفت، چون جایی ضبط و نگهداری نشده بودند و سینه به سینه به ما رسیده بودند. روحشان شاد وروانشان آرام!
منبع : دنیای اقتصاد