نوای فارس - مجید احمدی نیا: بعد از دو سال، در جریان تور ناگفته، فرصتی شد تا شهرام ناظری و فرزندش، در کنار هم در مازندران به اجرای موسیقی بپردازند. این برنامه در روز یازدهم بهمن، توسط شرکت رویال هنر پارس در سالن سید رسول حسینی ساری برگزار شد که گزارش اش را در ادامه خواهید خواند.
1.
ساعت هشت شب و ترافیک خیابانی که سالن در آن جا قرار دارد، سنگین است. از کوچهها آنطرفتر، جمعیت و گروههای چند نفره، به سمت سالن میروند. سالنی ورزشی در مرکز شهر. طبیعی است که بقیه سالنها پاسخگوی استقبال مردم از حضور ناظری پدر و پسر نبودند. به ویژه اگر قرار باشد آخرین و جنجالیترین اثری که شهرام ناظری در آن خوانده است، اجرا شود.
2.
نزدیک سالن میشوم. مخاطبان از محدودههای سنی مختلف دیده میشوند. محوطه سالن پر از جمعیت و چند صف در هم تنیده که سر و تهاش معلوم نیست. پیرمردی که حوصلهاش سر رفته، اعتراض میکند و در بزرگ سالن باز میشود. جمعیت مبهوت از آن صفهای طولانی در هم تنیده و این گشایش ناگهانی، به سمت در میروند و از هم میپرسند: پس اون صف طولانی چی بود؟... یک ربع از زمان شروع کنسرت گذشته و هنوز جمعیت زیادی، بیرون سالن، منتظرند تا وارد شوند...
3.
مردی کت و شلواری، عصبانی، به کسی تلفن میزند: چرا کسی برای ورودی اینجا داربست نکشیده که جدا بشه؟
4.
پسر جوانی از نگاههای من فکر میکند بلیت اضافه دارم... سه شب است از تهران آمده، شب قبل گشته و اما از سایت هم نتوانست بلیت بخرد. تمام شده بود. میگفت: دو سال پیش هم سه شب اجرا داشت و همین طور شلوغ بود. از همسرش میپرسد: اون کنسرت هم بهمن بود، نه؟ | * آره.
از مرد میانسالی که انگار دنبال کسی میگردد، میپرسم دو تا بلیت اضافه داری؟ برای آن آقا و خانوم... | * خودم هم بلیت میخوام... یه آقایی بود، یه بلیت اضافه داشت...
5.
در لابی سالن، چند آلبوم ناگفته را روی میز گذاشتهاند. در ورودی سالن، رو به روی صحنه است. کمی منتظر میمانم که خلوتتر شود. مرد میانسال دیگری سر میکشد به یادداشتهای من... تند نگاهش میکنم و خودش را جمع میکند و منمن کنان میپرسد: بلیت داری؟
بعد فهمیدم، میخواهد با دوستش بدون بلیت، یواشکی، وارد شوند...
دو زن و دو بچه میآیند... یکی از بچهها بلیت ندارد. آوردن کودک بالای هشت سال، بدون بلیت، ممنوع است. مادر جوان تا این را میفهمد، ناگهان لکنت میگیرد و میگوید: هشت سالشه. هشت سالشه.
6.
آن طرف تر، زن میانسال، به زن جوانی تذکر میدهد. گوش نمیکند. با هم در ورودی سالن هستیم که زن، دنبالش میآید و تذکر میدهد: امشب این جا فیلمبرداری میکنند... فرماندار نشسته.
7.
ساعت از هشت و نیم هم گذشته و تقریباً بیشتر مردم، روی صندلیهایشان نشستهاند. مجری میگوید: برنامه را شروع میکنیم، آنهایی که بیرون هستند، زودتر بیایند.
پیرزنی از روبرویم رد میشود و میگوید: خیلی زرنگ بودی که اینجا رو انتخاب کردی.
8.
همکف و بالکنها پر شدهاند... هر چه میگردم فقط یکی دو زوج جوان را میبینم که سلفی میگیرند.
9.
یازده صندلی چوبی روی صحنه قرار دارند که رنگ دو تا از آن ها، تیره است. صندلیهای حافظ و شهرام ناظری.
10.
مردی میآید و به پسر جوان خوشاخلاق انتظامات میگوید: چند تا صندلی بیار، اینجا بچین، جلوی بقیه، برای مهمونهای خیلی ویژهمون...
11.
زمان میگذرد. مردم منتظر، سرگرمی دیگری جز سلفی گرفتن پیدا نمیکنند. یاد کنسرتهای شجریان میافتم. با هر دقیقه تأخیر، مردم، حرکت جدیدی میکردند، مرغ سحر میخواندند، و یا تصنیفهای دیگر را...
12.
یک ربع به ساعت 9 مانده است و اعضای گروه وارد میشوند. حافظ ناظری با سهتار حافظ در دست و شنل معروف بر دوش پیش از پدر میآید و حضور شهرام ناظری روی صحنه، دلیل محکمی بود تا همه به احترام او بایستند و چند دقیقه تشویقش کنند.
13.
با دستهایش به مردم اشاره میکند که بنشینند. با آن صدای آرام که عمری برای مردم خوانده، شروع به صحبت میکند... دلش پر است، اما تلویحاً حرف میزند. میگوید شرایط این روزها را میبینید، با این شرایط، به همین دو سال یک بار هم راضی هستیم. شهرام ناظری مقدمهای میچیند از ضایعه و اتفاق دردناکی برای موسیقی مازندران و ایران... میخواهد از احمد محسنپور بگوید. ادامه میدهد و از مردی میگوید که حق بزرگی به گردن موسیقی مازندران دارد و جان و مال و زندگیاش را صرف موسیقی این خطه کرد. شهرام ناظری مثل سخنرانان نیست و به صداقت میگوید: در زمان بودنش، کاری برایش نکردیم و اکنون هم جز دریغی، چیز دیگری باقی نمیماند. به قول حافظ: امروز که در دست توام، مرحمتی کن، فردا که شوم خاک، چه سود اشک ندامت؟
ناظری در ادامه گفت: وظیفه خودم و گروهم میدانستم که راجع به این مرد بزرگ، صحبت کنم و سپس پیشنهاد داد تا برای شادی روان احمد محسنپور، همه یک دقیقه سکوت کنند.
14.
پدر، کمی از کنسرت گفت که آمیختهای است از موسیقی کلاسیک و سنتی و بیشتر اشعارش از حضرت مولانا و یک قسمت نیز از حافظ است. اشارهای به سالن کرد و نیازی که به وجود فضای آکوستیک مخصوص کنسرت وجود دارد و گفت: بنده از سی سال یش میگفتم مسئولین فرهنگی و هنری به این نکات توجه کنند و سالنی در شأن هنر و موسیقی و مردم و هنرمندان بسازند، اما تا امروز، حاصل نشد و امیدوارم بالاخره اتفاق بیافتد. در این مورد خاص، بعد از سی سال، همچنان تکرار میکنم بلکه اثری داشته باشد.
شهرام ناظری که دلخوریهایش از اوضاع موجود، بیشتر از آن بود که بتواند در چند جمله خلاصهشان کند، ادامه داد: شما خودتان شرایط را میبینید، این برنامهها به همت مسئولین در جاهای مختلف، برگزار میشود و همان طور که میبینید در خیلی جاها نمیشود کنسرت برگزار کرد. وی همین قدر حمایت را نشان دهنده وجود نگاه مثبتی دانست و گفت: اما انتظار مردم و هنرمندان، بیشتر از این است. به هر حال، این جا کشوری پر از سرمایههای فرهنگی است که متأسفانه به دلیل مشکلات زیادی که بوده، تا کنون این خواستهها محقق نشده است.
15.
برنامه ساعت 9 با ویولونسل آتنا اشتیاقی شروع میشود. پدرام فریوسفی با ویولون ادامه میدهد. حافظ، حواسش به همه هست و همیشه با اشارههای چشم و دست، در نقش مایستر ظاهر میشود. فرهاد صفری با سازهای کوبهای همراهی میکند...
من که حیران ز ملاقات توام... | شهرام ناظری شروع میکند. مهرناز شاه محمدی، شیوا سروش و الهه حیدری هم در گروه کُر، همخوانی میکنند.
قطعه دوم، بر غزلی است از حافظ... مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم... حافظ در این قطعه میخواند و گاهی اشاره میکند به صدابردار که صدای دو همخوان را بالاتر بیاورد.
16.
حرفها و صدای نیمه بلند دو زن در ردیف دوم، صدای دست زدن گاه و بیگاه زنی دیگر، نور فلاش موبایل کسی در بالکن که از صحنه عکس میگیرد، مزاحماند.
17.
شوالیه نوید اجرای قطعهای را میدهد که خودش هم میداند مخاطبانش با آن چه قدر خاطره دارند. میگوید اما به شیوه دیگری میخوانمش. به صورت آوازی... | یک شب آتش در نیستان...
18.
حامد بیک، صدابردار، با توجه به اینکه محل اجرا یک سالن ورزشی بود، توانست صدای قابل قبول و خوبی را به شنوندگان بدهد. نورپردازی و دکور هم از نقاط ضعف این کنسرت بودند. فارغ از مسئله تأخیر آغازی، نظم برگزاری و حواشی کنسرت، از ویژگیهای مثبت شرکت برگزار کننده بود.
19.
دوش چه خوردهای دلا... راست بگو... نهان مکن... | شهرام و حافظ با شوق و شوری فراوان این قطعه را میخوانند و بعد پدر دوباره شروع به صحبت میکند و از نتایج مثبت راستگویی در خانواده و جامعه میگوید. از این که پنهان کاری، ره به جایی نمیبرد، از این که مولانا - که او همواره حضرت مولانا خطابش میکند -، به راستگویی توصیه میکند و به زبان طنز، پنهانکاری را مذمّت و نکوهش میکند.
ناظری میگوید: راستگویی، برای خانواده و جامعه، ضروری است، البته میبایست این طور باشد، ولی... خب... | شوالیه آواز ایران، نمیتواند جملهاش را کامل کند و انگار دردی عمیق روی سینهاش نشسته که جملهاش ناتمام باقی میماند و به سختی به حرفش ادامه میدهد. موضوعی که ناخواسته تمام شد و به توضیح درباره قطعه بعدی پرداخته شد. مثنوی پیچ افشار.
20.
پدر و پسر، نینامه مولانا را در مثنوی افشاری با همخوانی یکدیگر میخوانند...
21.
سرّ پنهان است اندر زیر و بم... | آخرین قطعه است که پس از آن قرار است ناگفته اجرا شود. باز آمدم باز آمدم، از پیش آن یار آمدم... | پیش از اجرای ناگفته، حافظ، چند دقیقهای را از نوآوری در موسیقی میگوید و این که هضم بعضی کارها در زمانهای دشوار است و برای فهمیدنش باید مدتها زمان صرف کرد و بارها گوش داد و تمرکز کرد. سپس، ناظری پدر، با کمی اختلاف عقیده، نوآوری را فقط زمانی اصولی دانست که بر مبنا و پایههای محکمی استوار باشد، وگرنه نوآوری بدون مبنا و اساس را هر کسی میتواند انجام بدهد و ماندگار نیست.
22.
شهریار نظری که دستهایش به تازگی پس از تصادف، بهبود یافتهاند، با دف، بابک غسالی با عود و امین غفاری با ویولا، سایر اعضای گروه هستند.
23.
کنسرت تمام میشود...
حافظ، روی پلهها میایستد و آلبومهای ناگفتهای که مردم خریدهاند را امضا میکند.
در پایان تیم خبری نوای فارس از همکاری بی دریغ خانم نگار حسینی, شرکت رویال هنر پارس و عوامل اجرایی سالن سید رسول حسینی ساری جهت پوشش خبری این کنسرت کمال تشکر را دارد.
در ادامه عکس های رضا محمد نژاد از این کنسرت را ببینید:
برای دیدن سایز اصلی روی عکس ها کلیک کنید