نوای فارس- حسین ارومیهچیها: شهرزاد بیشتر از هر چیز از این جهت حائز اهمیت است که مخاطب را جدی تر از همیشه فرض می کند و برای سلیقه اش احترام قائل است. درست از همان روزها که نخستین اخبار مربوط به آغاز پروژه منتشر شد این جدیت را می توان دید. پروژهای که قرار است با تجربههای پیشین این عرصه متفاوت باشد و از هیچ تلاشی برای رسیدن به این مهم فروگذار نکند. به جز گروه کنجکاوی برانگیز این سریال در جلو و پشت دوربین به ویژه خود حسن فتحی با سابقه درخشانش در زمینه ساخت سریالهای تاریخیِ داستانگو و خوش ساختی همچون «مدار صفر درجه»، «شب دهم» و... این نکته در مورد حضور خواننده ترانه های سریال نیز مورد توجه قرار گرفت.
محسن چاوشی پس از امتناع از خواندن تیتراژ سریال «کیمیا» برای سومین بار در یک اثر نمایشی میخواند. قطعا کسی نیست که در این سالها با شنیدن نام چاوشی به شیوه و منش خاص او در کارش پی نبرده باشد و حضور و خبر حضورش در هر کاری را برای خودش کنجکاوی برانگیز نپندارد؛ متوجه پیشرفت چشمگیر او در هر آلبوم نشده و جایگاه فعلی اش را محصول تمرکز و برنامه فکر شده او نداند و پرسش پرتکرار «پس چرا کنسرت نمی گذارد؟» را از خودش نکرده باشد. از اواخر شهریور سال گذشته و در آستانه پخش نخستین قسمت شهرزاد، اولین قطعه او برای این سریال پر سر و صدا پخش شد. قطعه ای با شعری از وحشی بافقی که البته با حاشیه هایی هم روبه رو شد.
در هفته جاری نیز هفتمین و احتمالا آخرین قطعه او برای این سریال همزمان با پخش قسمت بیست و سوم منتشر میشود. به همین بهانه قصد دارم با نگاهی گذرا، مروری داشته باشم بر ترانههای منتشر شده از این سریال و رابطهشان میان قصه سریال و پیشبرد بار عاطفی آن؛ و البته موفقیتشان در میان علاقهمندان موسیقی و نقشی که در کارنامه این خواننده موفق و محبوب ایفا کردهاند.
همخواب
شعر بافقی برای کسانی که از قصه سریال بی خبر بودند تا حدی تم اصلی را روشن می کرد. عاشقی که معشوقش را از دست داده و حال او را با فرد دیگری میبیند و لب به شکوه میگشاید. چاوشی این شعر با همان لحن محزونی میخواند که پیشتر «مادر» و برخی ترانههای مذهبی را هم خوانده بود. سوز موسیقی نیز به قدری است که به خوبی با این بیان سازگار است. خط اصلی داستان را هم تا حدی مشخص می کند. اما مانع قضاوت می شود و حتی ممکن است شنونده را در مورد داستان به اشتباه بیندازد. وقتی نخستین بار این ترانه روی بخش های از سریال پخش شد مهر تاییدی بود بر انتخاب درست فتحی در مورد خواننده قطعات عاشقانه سریالِ پرهزینهاش. صدای خشدار و ملتمسانه چاوشی بر کنشها و روابط تلخ و شیرین سریال نشسته بودند و همه چیز را برای شروع یک اثر عامهپسند و در حین حال ساختارمند، مهیا میکرد.
به رسم یادگار
در دومین ترانه،چاوشی باز هم سراغ ترانه سرای محبوبش رفته و با شعری از او روایتگر عشق دیرباب میان فرهاد و شهرزاد است. نکته مهم در این ترانه لحن متفاوتتر و کمی ریتمیکتر چاوشی است که علیرغم مضمون شعر قابل توجه است. لحنی که نمونهاش را در برخی ترانههای آلبوم متاخرش نیز میتوان جست و در قطعه بعدی هم نوع دیگری از آن را تجربه میکند. شعر صفا مایه خوبی دارد و بر زمینه اتفاقات روی داده در سریال تا آن قسمت و حتی قسمتهای آتی به خوبی مینشیند. برخلاف ترانههای متاخری که برای سریال خوانده، در قطعات ابتدایی چندقدم جلوتر از سریال و داستان است و تلاش میکند پیش زمینهای از درام قسمتهای بعد را هم در ذهن شنونده ایجاد کند. و اینجاست که پیوند درست تصویر و موسیقی به خوبی نمود پیدا میکند. دوشنبههای انتظار علاقهمندان شهرزاد ضلع دیگری پیدا میکند و آن اشتیاق برای ترانه تازهای از روایتگر صوتی این عشق پرحادثه است. چاوشی به نوعی به راوی این حوادث بدل میشود و با زبانی آشنا مخاطب را به استقبال اپیسود جدید میبرد.
کجایی
کجایی پس از «به رسم یادگار» و همزمان با پخش قسمت پنجم و با هدف قرار گرفتن در تیتراژ به جای صدای علیرضا قربانی منتشر شد. شاید در نگاه اول متن ترانه قوت و سنگینی دو قطعه قبلی را نداشته باشد و حتی به همین جهت دچار حاشیههایی نامربوط هم شود اما چیزی که در مورد این قطعه مهم است انتخاب درست اجزا و هدفمند بودن ترانه است. چاوشی در آهنگسازی و نوشتن ترانه پا را از چارچوبهای معمول فراتر نمیگذارد اما حواسش به همه عناصر سازنده یک قطعه موفق است. او که پیش از این برخی از ترانههای آثارش را خود سروده بود، این بار با به کا رگیری چند آرایه ساده در بستری عامیانه با این ترانه به موفقیتی چشمگیر میرسد و سریال را با استقبال بیشتری مواجه میکند و حضور خودش را به عنوان یکی از مهمترین عوامل جذب مخاطب تثبیت میکند. کجایی خیلی زود به قطعهای همهگیر تبدیل میشود و در صدر دانلودها و پخش های اینترنتی قرار می گیرد. ترانه شرح ماوقع قصه را به شکل مطلوبی بیان می کند و موسیقی برای تیتراژ سریالی در این سطح شنیدنی است. گوش را خسته نمیکند و در ذهن می ماند و همچنین موفقیت سریال را به قبل و بعد از پخش خود تقسیم می کند. همچنین نباید از همخوانی جذاب چاوشی با سینا سرلک خوش صدا گذشت که سندی بود بر رد ادعای منتقدانی که پیشتر همکاری این دو را در ترانه کردی «مینا» نپسندیده بودند.
شهرزاد
همچون نام قطعه زبان حال شهرزاد است وقتی در موقعیت تازه اش یار سابق را درکنار دیگری می بیند. ترانه زیباست و حسرت خاصی را به ذهن متبادر می کند. روی تصاویر هماهنگی خوبی دارد و به ذهن شونده خوش می نشیند. این نخستین قطعه ای است که در خود سریال هم شنیده و به همین منظور سرآغازی هم برای دو ترانه بعدی می شود. موسیقی چاوشی در اوج پختگی است و صدایش به خوبی با درونمایه و شیمی عاشقانه شخصیت ها منطبق است. حسین صفا در ترانه این بار بر حسرت شهرزاد صحه می گذارد و موقعیت تازه را دلیلی بر رضایتش از زندگی نمی داند. هنوز با دیدن یار سابق حسرت به دل می شود و اشک به چشمش می آید. خاطرات گذشته و کافه گردی ها در ذهنش چرخ می خورند و دلش مغمومِ دست سرنوشت است.
افسار
افسار از همان ابتدا با نوید دوباره خواندن چاوشی از شهریار سر زبانها میآید. بعد از تجربه ی بسیار موفق و شنیدنی چاوشی در آلبوم «من خود آن سیزدهم» که سراغ شعرای کلاسیک و معاصر رفته و اتفاقا دو شعر هم از شهریار خوانده بود، انتظار برای شنیدن قطعه تازه او بالا رفت. اما همان ابتدا حدس و گمان ها برای موجود نبودن چنین شعری در دیوان شهریار بالا گرفت. هرچند مسئله با عذرخواهی خود چاوشی پایان پذیرفت و با مشخص شدن شاعر واقعی ماجرا تمام شد اما هیچ کدام از این حاشیهها مانع از شنیده شدن و ماندگاری این قطعه در ذهن ها نشد. افسار از آن دست قطعاتی است که با همان بار نخست، شنوندهاش را درگیر می کند و فضای خاصی را برایش ترسیم می کند. ترانه استخوان داری دارد و کلمات در جای درستی قرار گرفتهاند و به اصطلاح سکتهای در آنها مشاهده نمیشود. آوای سینا سرلک در ابتدای ترانه زمینهساز ایجاد فضایی حزن انگیز است و روی سریال و آن قسمتِ به خصوص به خوبی می نشیند. حکایت عشق نافرجامی دیگر و شکوه عاشق از معشوق هر چند سریال را تا سطح یک ملودرام اشک انگیز پیش می برد و کمی از سطح خود نسبت به قسمت های آغازین میکاهد اما زیبایی موسیقی و همصدایی دو خواننده برای بیننده جذاب است و اتفاقا انتخاب هوشمندانهای نیز برای قرارگیری اش در تیتراژ است. انگار قرار است مجموعه ناکامی های فرهاد دماوندی را در قالب حزن انگیز ترانهها بشنویم و در تیتراژ نیز به استقبال این قضیه برویم. نخست که به دنبال عشق اولش، او را می جوید و از او مدد می خواهد و حالا نیز هنگام بدرقه عشق نافرجامی دیگر از نحوه ابراز محبت و رفتار او گله می کند. افسار نه فقط یکی از بهترین قطعات سریال که از بهترین آثار خوانده شده توسط خود چاوشی نیز هست.
ماه پیشونی
مهمترین نکته واپسین ترانه پخش شده برای سریال، ترانه خوب و زیبای آن است و نشان از ذوق و تلسط خوب بولحسنی، شاعر آن بر واژهها دارد. همچون چند ترانه قبلی کلیپ آن زودتر از سریال در دسترس قرار میگیرد و هرچند موفقیت افسار را تکرار نمیکند اما جز بهترین قطعات سریال است. وصف حال فرهاد در گذر از اتفاقات و حوادث مختلف در نگاه اول شاید در سوگ محبوب تازه از دست رفتهاش باشد اما در واقع ناامیدی کامل عاشق از سرشت خود است. سرشتی که در آن به امید تسکین عشق بی فرجام گذشته به دنبال محبوب تازه ای بود تا او را در آن بجوید. اما داغ می بیند و برایش تبدیل به زهر می شود. دیدار دوباره با شهرزاد در این میان شاید تلخی اقبال را برایش مسجل کند اما صحنهای است از رویارویی همه فرصت های از دست رفته، معشوقهایی از کف داده و دردهایی برجان خریده. ماه پیشونی انگار عبور از یک مقطع است و پذیرش یک اصل. اصلی که فرهاد برای خودش پذیرفته و آن نرسیدن است. باید دید در ادامه سریال چقدر از زبان-حالش در این ترانه مطمئن است.
شهرزاد علی رغم برخی کاستی هایش همچون بی توجهی به زمانبندی تاریخی در استفاده از عناصری چون ترانه ها و فیلم-های قدیمی پخش شده و مسائلی از این دست و همچنین سانتی مانتالیزم بیش از حد در برخی قسمت ها، بدون شک اتفاق مهمی در زمینه سریال سازی در کانال غیردولتی است. در سطح انتظار ظاهر شده و نکته خوب کم ندارد. به تنهایی قابل رقابت با خیل عظیم سریال های بی محتوای تلویزیون رسمی است و در جذب مخاطب هم موفق عمل کرده است. محسن چاوشی برای خواندن ترانه های این سریال انتخابی هوشمندانه بود و او هم با «شهرزاد» خودش را بیشتر از همیشه به مردم نزدیک کرد و صدایش را به گوش توده بیشتری رساند. باید منتظر قطعه جدید او برای این سریال در هفته جاری و همچنین آلبوم تازه اش در ماههای آینده باشیم تا ببینیم پیشرفت سال به سال او کماکان ادامه دارد یا نه؟