نوای فارس -مرسده مقیمی: چاوشی اخلاقهای خاصی دارد یکی از این اخلاقهای خاص او این است که هر کاری را زمانی که خودش دوست داشته باشد انجام میدهد، یعنی عالم و آدم جمع شوند بگویند بیا از خودت یک ویدیوی زنده منتشر کن؛ محال است دست به چنین کاری بزند؛ مگر کم گفتهاند در این سیزده سال؟
تمام رسانههای دنیا جمع شوند که چاوشی مصاحبه کند آن هم به تفصیل زیر بار نمیرود که نمیرود؛ اما وقتی حس کند میتواند راجع به مسائل مهمی جز سوالهای کلیشهای و تکراری صحبت کند، شش صفحه از کودکیاش تا حالا حرف میزند!
اگر تمام دنیا جمع شوند که محسن چاوشی بیاید و با هوادارانش مستقیم و بی واسطه حرف بزند؛ هیچ جوابی نمیدهد؛ یادم میآید یک بار در یکی از سایتهای هواداری که آن زمان رونق خاصی داشت و زیر نظر شخص چاوشی اداره میشد؛ درخواستی شکل گرفت مبنی بر همین موضوع اما حتی دریغ از یک جواب یک کلمهای. اما وقتی اراده میکرد حتی از این که دارد راه میافتد برود فرودگاه چای بنوشد و به پرواز هواپیما نگاه کند هم میگفت!
خلاصه اینکه باید خودش تصمیم بگیرد به کاری و در طول این سیزده سال پیش نیامده که به خواست کسی یا چیزی تن به کاری بدهد. خودش هم میگوید به احساس و دلش فکر میکند و با همان هم میرود جلو.
حالا شنبه دوازدهم تیر ماه پس از کش و قوسهای عجیب این روزهای تنها صفحه رسمی او در اینستاگرام، فیلمی منتشر کرده است از زنده خواندناش؛ باز هم مشخصا این کار یک تصمیم فردی است. حتی به کسی نگفته تا بیاید ازش فیلم بگیرد! در خلوت خودش رکورد را زده و خوانده، حتی جایی هم صدایش بالا و پایین شده اما بی واهمه همان را گذاشته روی صفحه مجازیاش و بعد هم مصاحبه کرده که این کار را کردم برای این که بیش از این نمیتوانستم تنهایی هوادارانم را تحمل کنم.
چاوشی در تمام این سالها مدیر برنامه نداشته است. مدیر برنامه به این معنا که به او بگوید الان چه کار کند به نفعش است؛ یا با کجا مصاحبه کند یا مثلا الان یک فیلم از خودش منتشر کند و الخ. به همین دلیل وقتی داشته این فیلم را ضبط میکرده کسی نبوده که با یک دوربین حرفهای و با بهترین کیفیت آن را ثبت کند، آن هم در یک زاویه درست و بعد با برنامه کامپیوتری یک سر و شکلی به آن بدهد و در نهایت آن را روی اینترنت بگذارد.
انگار اما کار مدیر برنامه را یک نفر برای او از جایی دیگر میکند بی آنکه او بخواهد و شاید بی آنکه متوجهاش باشد. میخواسته بزند زیر آواز و تمام تمرکزش بر آنچه میخوانَد؛ بنابراین نمیتوانسته و نمیخواسته که از خودش سلفی فیلمبرداری کند. باید دوربین را جایی قرار میداده و راحت شروع میکرده به خواندن. بهترین جا احتمالا میز مقابلش بوده است؛ اما این طبیعی است آدمیزاد به ذات دوست دارد وقتی به چیزی نگاه میکند، با آن رو در رو قرار بگیرد. برای همین است که اصولا وقتی آدمها میخواهند با کسی حرف بزنند یا به کسی گوش دهند که از خودشان بلندتر است؛ دائم خود را میکشند روی پنجه پا تا با نگاه طرف تراز شود. تلاشی که اگر کمی دقت کنید به هنگام تماشای فیلم هم در بیننده رخ میدهد! آدم هِی چشمش را بالا پایین میکند شاید برسد به نگاه چاوشی، اما نمیشود که نمیشود. یعنی نوع فیلمبرداری که کاملا تصادفی و از روی یک سادگی مثال زدنی به چنین شرایطی رسیده کاری میکند تا آن مخاطبی که سیزده سال افترا زده و احتمالا دل شکسته (نه تنها دل او را که دل میلیونها دوستدار او را) درست قرار بگیرد زیر نگاه او و هرچه هم چشم چشم کند و خودش را بکشد رو پنجه پا نگاهش نرسد به چاوشی! و کدام مدیر برنامهای جز آنی که تمام این سیزده سال و حتی سالهای پیشترش در اوج سختیهای جانکاه، هوای چاوشی را داشته، میتوانست چنین قاب هوشمندانهای را ثبت کند؟
از این های که بگذریم میرسیم به بازتابهای متعدد به یک ویدیوی 51 ثانیهای! مطابق آنچه انتظار میرفت بازتابها به این ویدیو تا آنجاست که امکان رویت همهشان مقدور نیست. عدهای که قبلا دست میگذاشتند روی قرآن! که صدای چاوشی دستگاهی است؛ برخیشان قبول کردند که سیزده سال بر چه فرضیه دروغینی پا میفشردند و عدهای هم ترجیحشان بر این است که سکوت کنند اما یک گروه سومی هم هستند که مینویسند: همان طور که پیشبینی میکردیم صدای فالش بود و غیر قابل تحمل!
ضمن ستایش حرکت گروه اول که حداقل شهامت اعتراف به اشتباه خود را دارند میتوان از گروه دوم نیز سپاسگزار بود چرا که سکوت از هر حیث بر اصراری لجوجانه شرف دارد! و البته معنایی روشن با خود به همراه.
اما در مواجهه گروه سوم سوال اینجاست که مگر در تمام این سیزده سال بحث بر سر این بود که صدا فالش و غیر قابل تحمل است؟! در تمام این سالها اولا بحث بر سر این بود که این صدای حیرتانگیزِ پر طرفدار دستگاهی است و نه متعلق به چاوشی؛ هیچکس هم در طول این مدت صحبتی از قابل تحمل بودن یا خلافش نمیکرد که اتفاقا همه پی این بودند که اگر چیزی وجود دارد که میتوان با آن «چاوشی» ساخت؛ سریعتر دست به کار شوند!
ثانیا اگر هم این صدا غیر قابل تحمل است؛ سر سوزنی تفاوتی با نسخه ضبط شده ندارد! همان صداست بدون کوچکترین تغییر، تنها بدون آهنگ و تنظیم.
در عالم هنر این حق، قطعا و طبعا برای همگان وجود دارد که اثر هنری یک هنرمند و جنس کارش را دوست نداشته باشند؛ مثلا صدای خوانندهای نظیر چاوشی را، حالا بحث خوش سلیقگی و خلافش بماند. به هر حال داریم آدمهایی که مثلا اشعار مولانا را دوست ندارند. به نظر من این حق برای آنها محفوظ است که حتی اشعار شورانگیر مولانا را نپسندند و بگویند سلیقه من نیست اما نمیتوانند جلوی مولانا را بگیرند و بگویند همانطور که پیشبینی میکردیم خیلی بد شعر میگویی! چون به کل چنین پیشبینیای وجود نداشته و ندارد.
کمی فکر و تامل میتواند آدم را از مضحکه شدن محفوظ نگاه دارد! راه دوری نمیرود قبل از هر اظهار نظر اگر خدا، انسانیت، وجدان و... را در نظر نمیگیریم لااقل برای خودمان ارزش قائل شویم؛ البته نمیدانم شاید در مضحکه شدن هم لذتی است که ما نمیفهمیم!
اینکه چاوشی بعد از سیزده سال دیگر دلش نیامده هوادارانش را تنها بگذارد و آمده به کمکشان قطعا برای هواداران پرشور او مایه خرسندی است اما راستش من با این حرف او موافقترم که اگر بخواهی جواب بدهی یک باره به خودت میآیی میبینی باید جواب 70 میلیون را بدهی!
آنهایی که میگفتند این صدا دستگاهی است حالا حرف دیگری میزنند، روز کنسرت حرفی دیگر و این دور باطل هرگز تمام نخواهد شد!
چاوشی خوان زمان ما قطعا هوادارانت ممنوناند از اینکه به فکر تنهایی آنها هستی، اما همان کسی که در آن اتاق نیمه تاریک استدیوی شخصی طوری صحنه را میچیند تا فیلمی که به دست همگان میرسد این قدر معنا دار تاکیدی باشد بر نگاه و قامتی که هیچ کس به آن نخواهد رسید؛ با آنها هم هست. همه او را دارند، همان امیر بیگزندی که از مصونیتش گویی به تو نیز بخشیده.
راستی! این را میدانستی که زنبور عسل هرگز نیش نمیزند؟ هر زنبور عسل بعد از نیش زدن میمیرد؛ این زنبورهای بیعسلاند که نیش میزنند و حیاتشان ادامه دارد. بگذریم، مصون باشی از گزند زنبوران بیعسل محسن خان چاوشی.