۱۴۰۳ پنجم ارديبهشت - 08:07 ب.ظ

پیرامون نقد و تحلیل دنیای موسیقیپسردایی، پسرخاله، راننده‌ی آژانس، سجاد که همان پسرخاله است و نویسنده

پسردایی، پسرخاله، راننده‌ی آژانس، سجاد که همان پسرخاله است و نویسنده

نوای فارس-احمدطباطبایی: با گسترش تولیدات موسیقی باکلامِ داخلی در این سال‌ها، طبیعتاً نیاز به تهیه و انتشار مطالب مرتبط با این بخش از آثار هنری هم احساس می‌شد. این نیاز رفته‌رفته صفحات اختصاصی روزنامه‌ها، مجلات، خبرگزاری‌ها و همین‌طور سایت‌های اینترنتی و نشریات اختصاصی فعال در این زمینه را به وجود آورد.

 خبرنگاری و روزنامه‌نگاری در حوزه‌ موسیقی و ترانه همانند دیگر حوزه‌های خبری مشتمل بر اخبار و گزارش‌های مربوط به تولیدات و اتفاقات، اخبار مربوط به پدیدآورندگان و دست‌اندکاران این حوزه و گفت‌وگو با آن‌ها می‌شد؛ و البته نقد و تحلیل. در بخش تهیه‌ اخبار و گزارش از آلبوم‌ها و اتفاقات مربوطه و تا حدی هم در بخش گفت‌وگو با هنرمندان مشکل چندانی وجود نداشت و می‌شد همان الگوی دیگر شاخه‌های هنری را پیاده‌سازی کرد؛ اما در خصوص بخش آخر، داستان از این قرار بود که نوشتن نقد و تحلیل، کارشناسان و صاحب‌نظران آشنا به این حوزه را می‌طلبید ولی به دلایل بسیار اعم از ممنوعیت طولانی موسیقی غیرسنتی در داخل و نوپا بودن این هنر به نسبت دیگر شاخه‌های هنری، فقر نیروی انسانی به‌خوبی قابل درک بود. اما چاره‌ای نبود، و چاره‌ای نیست چراکه هر وب‌سایت و روزنامه و مجله‌ای که حرف از موسیقی روز پیش می‌کشد نیاز به تحلیل‌گر و کارشناس داشته و دارد و از همین ره‌گذر است که پای افراد مختلفی به این حرفه باز شده است و شوربختانه اغلب کسانی در این حوزه دست به قلم شده‌اند که...

این بحث به بهانه‌ نگاهی‌ست به یکی از این مطالبِ منتشرشده که این روزها نمونه‌های فراوانی از آن، صفحات نشریات را پر می‌کند.

نمونه‌ی مورد نظر در مجله‌ی «زندگی ایده‌آل» به انتشار رسیده و در سایت اینترنتی «موسیقی پارس» نیز بازنشر شده است. یادداشتی با عنوان اصلی «بی‌وفاهای دوست‌داشتنی!» و عنوان فرعی «مخاطب‌شناسیِ "امير تتلو" و " آرمین 2اف‌ام"(1) و بررسیِ رفتارِ مخاطبانشان...» به قلم میثم یوسفی.

مخاطب‌شناسی و رفتارشناسی مخاطبان موسیقی از موضوعاتی‌ست که ناگزیر پای جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی را به طور عمده به موضوع موسیقی و ترانه باز می‌کند و انتظار می‌رود از این منظر در متن مورد بحث صحبت‌هایی به میان آمده باشد. به‌خصوص در ارتباط با نام خوانندگانی که در عنوان مطلب اشاره شده است و عمدتاً در بحث‌های شناسایی هنجارها و ناهنجاری‌های اجتماعی و تغییرات مرز میان آن در جامعه‌ی امروز و... مثال‌های مناسبی برای  بررسی به نظر می‌آیند. شروع می‌کنیم به خواندن:

1-نگارنده این مطلب  در زندگی ایده آل، مبنای بحث را بر آمار سایت «رادیو جوان» می‌گذارد و می‌نویسد پرمخاطب‌ترین آهنگ «رادیو جوان»، آهنگی از آرمین 2اِی‌اف‌ام است. نیز، او و خواننده‌ی دیگر (امیر تتلو) آهنگ‌هایی با تعداد پخش چهار میلیون و نه‌صد دارند که جزء پنج آهنگ برتر این سایت به حساب می‌آیند.

ایشان آمارهای دیگری را در همین رابطه از سایت «رادیو جوان» ذکر می‌کند. اما نکته‌ای وجود دارد که نیازی به گوش‌زد کردن آن از زبان ما نیست چراکه خود ایشان پیش‌تر در مطلبی(2) دقیقاً با اشاره به همین سایت از آن سخن گفته‌اند. مطلبی که از بی‌اعتبار بودن و توهم‌زا بودن این‌دست آمارها خبر می‌داد و می‌گفت:

مدت‌هاست که صفحات فیسبوک و تعداد پخش‌های «رادیو جوان»، ما را اسیر خودشان کرده‌اند. این‌که وقتی سایتی را باز می‌کنی و کاری به شکل اتوماتیک پخش می‌شود و به آمار اضافه می‌کند، دلیل بر پرطرفدار بودن آن آهنگ نیست.در مطلب مورد اشاره، آقای یوسفی دیگران را از ملاک قرار دادن این آمار و اعداد برحذر می‌دارد و می‌نویسد:

وقتی این‌ها ملاک سنجش قرار می‌گیرند و به دوستان خواننده توهمی را می‌دهند که باعث می‌شود به جای پیش رفتن در مسیر اصلی‌شان، وارد بازی‌های مَجازی بشوند، آن ‌وقت است که فقط باید افسوس خورد.

و عجیب آن‌که همان آمار از همان سایتِ مورد اشاره که به عقیده‌ ایشان بازی‌های کلامی تأسف‌بار را به راه می‌اندازند، معیاری می‌شود که با توجه به آن قرار است تحلیل صورت گیرد.

 

2-در ادامه، نویسنده اشاره می‌کند که «هرگز» مخاطب این موسیقی نبوده (و نخواهد بود!) و هرازگاهی با آثار این دوستان مواجه شده است. ایشان برای جواب سؤالی که همیشه ذهنشان را مشغول کرده (دلیل مخاطب‌پسند بودن این نوع موسیقی) مراوده و تمرکز بر طرفداران را به بررسی خود آثار ترجیح می‌دهد. و از همین جاست که یادداشت تحلیلی نیاز به مطالعات مرتبط دارد اما در عمل می‌بینیم که وجود ندارد، سعی می‌کند جامعه‌شناسی کند اما نمی‌تواند. سعی می‌کند اما اشتباه می‌کند. سعی می‌کند اما شوخی می‌کند.!

 

3-آقای یوسفی در بخشی از مطلب برای پاسخ به سؤالاتش بر روی مخاطبان «دهه‌ هفتادی‌« تمرکز می‌کند و از تفاوت‌های این‌دست از مخاطبان با نسل خود می‌گوید: «نسلِ من معمولاً با نزدیک‌ترین دوستانش هم در مورد جدایی از شریک عاطفی‌اش صحبت نمی‌کند، اما نسلِ دهه‌ هفتاد بی‌پروایی و بی‌باکی‌ای دارد که در ترانه‌های آرمین ۲‌اف‌ام می‌توانید بشنوید. وی بر این باور است که ترانه‌های این خوانندگان به زندگی نسل جوان‌تر شبیه است و یکی از دلایل مهم مخاطب‌پسند بودنشان این است که هر نسل به دنبال صدایی‌ست که ویژگی‌های همان نسل را داشته باشد.

 این سؤال پیش می‌آید که در این صورت و به فرض قبول این موضوع، صدای نسل ایشان چه کسی یا کسانی‌ست؟ برای پاسخ به این پرسش باز می‌توان به نوشته‌ای از خود ایشان رجوع کرد تا جواب روشن‌تری گرفت.

چند سالي شد كه انگار ديگر نسلمان هم صداهايي خودي دارد. يكي‌اش همين شاهين نجفي‌ست. يك صدا از همان نسل غمگين كم‌فريادي كه قرار نبود خودش باشد، اما مي‌خواست كه باشد! (3)

ویدر نوشته‌ای که مقدمه‌ گفت‌وگو با شاهین نجفی‌ست به این موضوع اشاره می‌کند که شاهین نجفی صدای نسلشان است. بررسی ترانه‌های شاهین نجفی نشان می‌دهد که اتفاقاً ترانه‌های به‌مراتب صریح‌تر و بی‌پرده‌تری را از این خواننده شاهد هستیم؛ چه در آهنگ‌های اجتماعی و چه در آهنگ‌هایی با مضامین عاشقانه. و این موضوع آن‌قدر واضح است که نیازی به آوردن مثال نیست.

این نگارنده دیگر ویژگی‌های دهه‌ هفتادی‌ها را این‌گونه شرح می‌دهد: «این‌که به صراحت از این جدایی حرف بزنی یا حتی در مورد رابطه‌ جدیدِ فرد مقابلت هم نظر بدهی!».

 شگفت‌آور است که به صراحت حرف زدن از جدایی ویژگی‌ دهه‌ هفتادی‌ها به شمار می‌آید! موضوعی که از جواد یساری –که گویا نویسنده از مخاطبان جدی موسیقی‌اش است- گرفته تا خوانندگان جدی در آثارشان از آن صحبت کرده‌اند. در ارتباط با صحبت از رابطه‌ جدید فرد مقابل هم اتفاقاً خود ایشان نمونه‌ روشنی از ترانه‌نویسان در این عرصه‌اند. به طور مثال، ترانه‌ی «نگرانت می‌شم» که با صدای ابی به اجرا درآمده است و از نظر مضمون شباهت عجیبی به آثار معروف آرمین 2اِی‌اف‌ام دارد. این ترانه سطرهایی دارد همانند: «بگو این بار به دلش پابندی؟/ تو عکس تازه‌ت بازم می‌خندی؟ / اون‌که پیشش هستی، عشقم حالیشه؟ / اگه باز عاشق شی، نگرانت می‌شه؟»(4)

از این نقطه‌نظر می‌توان آثار بسیاری را در بازار موسیقی یافت که دهه‌ شصتی‌ها نوشته‌اند، دهه‌ شصتی‌ها خوانده‌اند و دهه‌ شصتی‌ها پسندیده‌اند. با این حساب این نکته‌ای که بر روی آن دست گذاشته می‌شود با توجه به صحبت‌ها و آثار خود نویسنده به سادگی رد می‌شود.

4-نویسنده یکی از دلایل استقبال زیاد در میان کسانی که سن بالاتر دارند و «گاهاً متولد دهه‌های سی و چهل» هستند را این موضوع می‌داند که این مخاطبین برای گذر از روزمرگی و فکر نکردن، این موسیقی را برمی‌گزینند چراکه این نوع از موسیقی «تفکرشان را به چالش نمی‌برد»!

 آقای نویسنده کاش می‌گفتند که اصلاً مگر چند درصد از تولیدات موسیقیایی فارسی تفکر مخاطبانشان را به چالش می‌کشند؟ مگر نه این است که یکی از معضلات ترانه‌ امروز بی‌دغدغه بودن و بی‌فکر بودن و پوک بودن قریب به اتفاق آثار منتشرشده‌ بازار موسیقی ما‌ست؟ یافتن خوانندگانی که آثار متفکر و چالشی منتشر کرده باشند بارها و بارها دشوارتر از شنیدن خیل عظیمی از خوانندگانی‌ست که آثار بی‌فکر می‌سازند.

این دلیل هم ناسنجیده‌تر از آن به نظر می‌آید که بخواهد رخصت تایپ شدن برای یک یادداشت تحلیلی را داشته باشد.

 

5-در ادامه نویسنده به سؤال دیگری که مدتی‌ست ذهنش را مشغول کرده می‌پردازد و باز از فرط فقدان اطلاعات گسترده  و مرتبط و قابل استناد که باعث دست‌به‌دامن شدن اقوام و آشنایان و نام بردن از پسرخاله و پسردایی و ویژگی‌های جسمانی و ظاهری آن‌ها و راننده‌ آژانس و... در بخش‌های پیش شده بود، این‌بار با مقایسه‌ زندگی پدر و مادرش با زندگی دوستان نزدیکش به نتیجه‌گیری دیگری می‌رسد که آن هم در راستای منطق و برهان مطالب قبل است و برای طولانی‌تر نشدن بحث از آن خودداری می‌شود.

خلاصه این‌که کم‌بود و نبود منتقدان و کارشناسان کارآشنا باعث پدید آمدن فرصت و فضایی شده است که در آن کسانی که مطالعه و دانش مناسب و حداقلی را ندارند در نقش تحلیل‌گر و نظریه‌پرداز به تولید محتواهایی از این قبیل می‌پردازند. کسانی که به علل مختلفی که ارتباطی با موسیقی و ترانه ندارند کارشناس جا زده می‌شوند. از سر بی‌منبعی نزدیک‌ترین اقوام و آشنایان را ملاک نتیجه‌گیری قرار می‌دهند و حتی حرف‌های خود را هم باور ندارند و هر مطلب را با پیش‌فرض‌های متناقض پیش می‌برند چراکه چارچوب و اهمیتی برای آن‌چه می‌نویسند قائل نیستند.

بیراه نیست اگر یکی از دلایل اوضاع نابسامان سطح تولیدات موسیقی را کمبود مفرط منتقدان خبره و فعال در این حوزهدانست.

 

احمد طباطبایی

 

 

پانویس:

1-نام درست خواننده‌ای که نویسنده این یادداشت را در رابطه با او نوشته، «آرمین 2اِی‌اف‌ام» است.

2-یادداشتی به نام «فیسبوک، رادیو جوان... و توهّم فانتزیِ ما!» که در هفته‌نامه‌ «تماشاگران امروز» به چاپ رسیده است.

3-مجله‌ی «نسیم هراز»

4-به عنوان مثال، مقایسه کنید با این سطرها از آهنگی به نام «چیزی شده؟» از آرمین 2اِی‌اف‌ام: «اونم مثِ منه و تعصب داره رو تو؟/ دوست داره همه‌جوره حفظ کنه آبروتُ؟/ مثِ من حاضره با دنیام عوض نکنه/ حتی یه دونه از اون تار موتُ؟»

 

منبع : اختصاصی نوای فارس
به اشتراک بگذارید :
برچسب ها


عضویت : telegram.me/joinchat/AzEeHDus0u0ht5Y_Qi2E0Q